جدول جو
جدول جو

معنی مازو کش - جستجوی لغت در جدول جو

مازو کش
مرتعی از توابع شهرستان گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ حَ)
چاقوکشنده. بازکننده تیغه چاقو برای زدن. کسی که مردم را با چاقو تهدید و گاهی مجروح و مقتول میکند تا نقدینۀ آنان را بگیرد یا برباید. ولگرد. هرزه گرد. عربده جو. بدمست. باج گیر. لات. شریر. فردی از افراد اراذل و اوباش. بیکارۀ ولگردی که از راه ارعاب و تهدید و با چاقو و عربده جویی از اهل بازار و کسبه جنس یا نقدینه میطلبد و میگیرد. آنکه به اندک بهانه ای چاقو میکشد و چاقو میزند. بچاق چی. پیچاق چی. ولگردی که برای دزدی و بیم دادن مردم چاقوی بلند ضامن دار با خود دارد و چاقوکشی را حرفۀ خود میداند
لغت نامه دهخدا
(خُ شِ)
کسی که شغلش حمل و نقل ماست و رسانیدن تغارهای آن به دکانهای بقالی و لبنیات و خواربارفروشی است. ماست کشی کاری دشوار بود و به تخصص و مواظبت فراوان نیاز داشت. ماست کش تغارهای متعدد بر سر می گذاشت و به صاحبانش می رسانید. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). آنکه ماست از جایی به جایی حمل کند. آنکه ماست از ماست بندی به دکانهای بقال برد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دشنامی است. دشنامی است به مزاح. دیوث. به جای لحاف کش بکار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
همان ماه کاشغر است که ماه سیام باشد و کش شهری است مشهور به شهر سبز و کوه سیام در نواحی آن شهر است. (برهان) (آنندراج) :
تارخ او غیرت خورشید و رشک ماه شد
ماه گردون همچو ماه کش نهان در چاه شد.
ابوالخطیر.
و رجوع به ماه سیام و ماه مقنع شود
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ)
مزه کشنده. متلذذ. (آنندراج). چشنده:
همچو طفل گرسنه پیر خرد
مزه کش از سر بنان من است.
حسین ثنائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جادو کش
تصویر جادو کش
کشنده جادو قاتل ساحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاقو کش
تصویر چاقو کش
آنکه با چاقو بمردم حمله کند، شریر
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که شغلش حمل و نقل ماست و رسانیدن تغارهای آن بدکانهای بقالی و لبنیات و خوار بار فروشی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتو کش
تصویر اتو کش
آنکه جامه ها را اتو میکشد و صاف میکند آنکه شغلش اتو کشیدن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطو کش
تصویر اطو کش
آنکه جامه ها را اتو میکشد و صاف میکند آنکه شغلش اتو کشیدن است
فرهنگ لغت هوشیار
ازتوابع زوار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که آب از چاه می کشد، آبکش برنج
فرهنگ گویش مازندرانی